به نام خدا.
نام/شهید نام خانوادگی/شاهد محل شهادت/روی پای پدر
به نام خداوند خون و اسمان.
خداوندی که انسان را پاک و بی الود افرید.
وما با دستان خود و کردار خود عمر و زندگی خود را تباه می کنیم.شهید وشاهد یعنی خداوند.خدا یعنی دریای افرینش.
خداوندا میپرستمت.خداوندا بر رزق و روزی هایت شکر.همی مینگرم بر افرینشت.چیزی است در بغضم.
این است،ان است،میتوانم بگویم،نمیتوانم بگویم.مینگرم،نمینگرم.کیستم،کجایم.کجا بیابم انسان بی الود.انسان هایی اسمانی.انسان هایی که بر
روی اسمان حرکت میکنن.انگار بر بال اسمان سوارند.چرا دیر؟چرا دور؟چرا بیرنگ؟چرا بیجان؟...وقتی میفهمم که همه چیز تمام شد.وقتی میفهمم
که پروازش شروع شد.چرا دیر درک میکنم؟چرا دیر میفهمم؟نمیتوانم به ایستم بدون او.نمیتوانم درک کنم بدون او.بدون او چیزی را کم دارم.
ایا انسانم؟چگونه بدون درک زندگی کنم؟چرا انها پرواز؟چگونه اند؟چگونه زندگی میکنند وقتی در اطراف انها اینهمه غم وجود دارد.چگونه پرواز
میکنند با این همه الودگی.
پدرش کجاست؟مادرش چه کسی است؟چه صبریست که انها را استوار نگه داشته.روزی با هم بودیم.روزی با او برو بیایی داشتیم.
روزی،روزی،روزی...چگونه میتوانم میتوانم او را ببینم؟
چگونه میتوانم درکش کنم؟
میخواهم بدانم جواب خود را گرفته؟
ی ا ا ل ع ا ص ی..................