روزها میاید و میرود.
ماه ها میاید و میرود.
سال ها میاید و میرود.
روزها را مینویسیم و ماه ها و سالها را همینطور.
اما ننوشتیم از غریب.کدام جمعه را به انتظار او نشستیم؟
کدام اشک را بخاطر او ریختیم؟
کدام درد را به خاطر او کشیدیم؟
خدایا جمعه ها میاید و میرود ولی کسی نیست از او سراغی بگیرد.
اقای من بیا و به داد مظلومان برس.بیا و دست دردمندان را بگیر.
این جمعه و ان جمعه میکنیم و نمیگوییم چرا نمیاید.
خدایا از غریبی جمعه ها خسته ایم.هرچه از ساعت های روزش میگذرد دل ها گرفته تر میشود.
اقای من،به جده ات فاطمه ظهور کن. بیقراری را به پایان برسان... .